چند رسانه ای
کولبری، نام یک شغل نیست؛ نام یک درد است.
🔹 کدام مادر، آرزو دارد پسرش کولبر شود؟ کدام پدر، با افتخار میگوید فرزندم از دل کوه، نان میآورد؟
وقتی همهی راهها بسته میشود، تنها راهی که باز میماند، راه کوه است؛ راه کول.
جوان سردشتی، کولبر نشده؛ کولبرش کردهایم! سیاستهای اشتباه، سکوتهای بیجا، و تصمیمهایی که هرگز با نگاه به مرزنشین گرفته نشد.
امروز، باری که بر دوش کولبر است، سنگینتر از هر باریست که میبرد. آن بار، بارِ نان نیست، بارِ مظلومیت است؛ بارِ بیصدایی مردمانی غیور اما محروم.
در کشوری با هزاران کیلومتر مرز، نتوانستهایم برای مرزنشین، یک لقمه نان بیدرد، فراهم کنیم.
آیا تصمیمی که اشک مادر کولبر را خشک کند، اینقدر سخت و دور از دسترس است؟ فقط یک تصمیم، فقط یک نگاه لازم است تا جوان ما، به جای بردن بار بر دوش، به جای کولبری با افتخار زندگی کند، با غرور.